گـُوبـــاره | |||
Saturday, August 30, 2025عجـب قهـرمـانـانـه و نرمشـی تو اعصاب ما را کنی خش خشی پس از جنگ و بی آب و برقی، کنون مـکـانیـزم ماشـه را می کشـی؟ Post a Comment Thursday, August 28, 2025دیکتاتورها راهزنان سیاسی اند. هردیکتاتوری می داند که شایسته ی جایگاهی که در آن است، نیست. آگاهی از این حقیقت، از زمان پیروزی دیکتاتور آغاز می شود و مانندِ خوره به جانش می افتد و او را از درون می فرساید. از آن پس، هرچه دیکتاتور در دل و جان خود کوچکتر و درون-تهی تر و زبونتر می شود، بر فیس و افاده ی خود می افزاید، تا فرومایگی و لرزندگی درون خود را با بادی که در زمان بیداری به غبغب می اندازد، پنهان کند. این باد و بُغ مکانیزمی غریزی ست که همه ی پستانداران دارند و درهنگام ترس و لرزِ رویارویی با خطر بکار می افتد.(۱) چون هر دیکتاتور، نیک می دانند که بزرگترین جایگاه سیاسی و اجتماعی کشور را با زور و خونریزی و ای بسا که با کمکِ بیگانگان گرفته است، بر آن می شود که “حقیقت” را تحریف کند. اما چون حقیقت تحریف پذیر نیست، او بناگزیر، می کوشد تا روی هر حقیقتی را با واقعیتی سازگار با روز و روزگارِ خود بپوشاند. برای نمونه، ادعا می کند که وی در بزنگاهی تاریخی که به نظر او، کشور دچار آشوب و نابسامانی های فراوان بوده است و خطر تجزیه چندپاره شدن سرزمین باستانی او می رفته است، بناگزیر و علیرغم میل باطنی خود، به ندای وجدان و اخلاق و تاریخ و انسانیت پاسخ مثبت داده است، تا با قربانی کردنِ خود، کشور را نجات دهد! در پی این ادعا، دیکتاتور ناچار است که تاریخ را تحریف کند تا بتواند آن را در قامت ناساز و بدقواره ی خود مهندسی کند و چشم انداز آینده را در راستای ماندگاری حکومت خود بسازد و اخلاقی همساز با آن شکل دهد. او بدین گونه، دیواری بلند از دروغ بر دروغ بر دروغ بنا می کند که البته نمی تواند تا ثریا بالا رود و روزی بناگهان برسرِ او و عمله و اکره اش فرو می ریزد. همه ی دیکتاتور از اندیشیدن، بویژه ایدیشه ی انتقادی گریزان ند و از اندیشمند و دانشمند و روشنفکر و تاریخ نگارِ بی طرف که در هرجا توانایی تمیز دادن راست از ناراست را دارد و می تواند پوسته ی رویین واقعیت های دروغین را از روی حقیقت ها برکند، بیزارهستند. امیلیو جنتیله (Emilio Gentile)؛ مورخ نامدار ایتالیایی که بزرگذاشتِ ابزارگونه و دروغینِ آداب و نمادها و سمبول های افسانه ای کهن را ویژگی بزرگ حکومت ایدئولوژیک می داند، برآن است که اگرچه دشمنی با دانایان و اندیشمندان و نویسندگان در حکومت های فاشیستی نمایانتر از گونه های دیگر حکومت های دیکتاتوری ست، اما حقیقت این است که هیچ فردی که بناحق در جایگاهی که شایشته او نیست، می نشیند، نمی تواند دلِ خوشی از آنان که اهل کندوکاو و بررسی و حقیت یابی در گستره ی همگانی هستند، داشته باشد.(۲) دیکتاتورها با تاریخ گرفتاری بنیادی دارند. آنان از تاریخ می هراسند و خوش می دارند که زمان در ذهن شهروندان از نقطه صفر، یعنی زمان به قدرت رسیدن هریک از آن هاست، آغاز شود. هر دیکتاتور تاریخ را به روایت خودش می نویسد که با رفتن او به زباله دان تاریخ انداخته می شود. دیکتاتورها تاریخ را برای بهره گیری ابزاری در راستای ماندگاری حکومت های خود می خواهند. چنین است که هیچ دیکتاتوری از تاریخ درس نمی گیرد. تاریخ نیز از کسی که از آن چیزی نیاموزد، به نیکی یاد نمی کند. اگر تاریخ را ترنی بسوی آینده بپنداریم، می توانیم بگوییم که نگرشِ تاریخی، بلیطِ این ترن است. تنها کسانی که این نگرش را دارند، می توانند به آن بپیوندند. هراس گروه ها و سازمان های سیاسی، قبیله ای، دینی و نیز حزب های فاشیستی و حکومت های دیکتاتوری از اهل اندیشه و تاریخ و پژوهش و روشنگری و ردیابی های بی طرف، هراس از آشکار شدن* حقیقت* است. از این رو، راهزنان قدرت و دارندگان ثروت، همیشه در پی خریدن و خنثی کردن اندیشمندان و منتقدان خود می شوند. اما اگر این کار شدنی نباشد، از کشتن آن ها هیچ پروایی ندارند. چنین است که گروه ها، سازمان ها و حزب های سیاسی ای که اهل اندیشه و قلم را خوار می دارند و به آنان برچسب های ناشایست و ناروا می زنند، باید دارای گرایش های فاشیستی پنداشت. Post a Comment Thursday, July 31, 2025 در مجلس عروسی پسر عباس میرزا ، فتحعلی شاه به صدر اعظم، میرزا شفیع مازندرانی شراب تعارف کرد، اما میرزا نخورد. صدر اعظم جریمه را پرداخت و پس از آن، داستان را در نامه ای محرمانه، به میرزای قمی که آیت الله عظمای آن روزگار بود، نوشت. میرزای قمی در پاسخ اش نوشت: شما بیجا کردی که از فرمان سلطانِ اسلام پناه سرپیچی کردی. باید شراب را می نوشیدی و پنج هزار تومن به ولی امر زمان، نایب امام زمان ( که خودش بود) می پرداختی. Post a Comment Tuesday, July 29, 2025در ستونِ بررسی کتاب در روزنامه ی گاردین در این
هفته، جان سیمپسون؛ ویراستار بخش رویدادهای جهانی در بی بی سی، کتابِ " شاهنشاه:
سقوطِ شاه، انقلاب 1979 و ویرانی خاورمیانه" نوشته ی اسکات اندرسون را بررسی
کرده است. اسکات اندرسون؛ خبرنگار زبده ی امریکایی و نویسنده چندین کتاب درباره ی
رویدادها و روندهای سیاسی در خاورمیانه است. در این بررسی جان سیمپسون به بازنوشتِ
چند نکته از کتاب اندرسون پرداخته است که من چندی از آن ها را در این یادداشت،
فشرده وار می آورم. نخست این که محمد رضا شاه پهلوی مانند قهرمان های تراژیک در نمایشنامه های شکسپیر، نمایی پُرکبکبه و شکوهمند داشت و درونی لرزان، ریزان، بیمناک و ناتوانن. او نیز چون ریچاردِ سوم، با خویشخوشخواهی زمینه ی فروافتادن از تخت پادشاهی خود را بدست خود فراهم آورد. این گونه بود که بسیاری از نزدیکان شاه، او را دوست نمی داشتند. او همیشه دوستان خود را ناامید می کرد، زیرا توان تصمیم گیری نداشت و عادت داشت که اندرزهای آخرین کسی را که درباره موضوعی می دید، بپذیرد. آنتونی پارسون، آخرین سفیر انگلیس در ایران که از هر دیپلمات دیگری به او نزدیکتر بود، درباره شاه گفته است که، "دوست داشتن شاه دشوار بود. او بسیار مظنون بود و شک نداشت ما می خواهیم او را بی اعتبار کنیم. با این همه، او چنان آسیب پذیر می نمود که دل آدم بحالش می سوخت." اندرسون در این کتاب نشان می دهد که شاه سرنوشت خود را بدست خودش، با دخالت در کارهایی که باید از آن ها دوری می کرد، شکل داد. او پس از سفر کارتر به ایران در سال 1978 میلادی از یکی از وزیران خود خواست که مقاله ای با نام مستعار بنویسد و در آن خمینی را جاسوس انگلیس بخواند و منتشر کند. آن وزیر هشیار و خردمند یاد آور شد که این چنین مقاله ای می تواند در کشور آشوب بپاکند. اما شاه، سرمست از ستایش های کارتر، سخن آن وزیر را ناشنیده گرفت. مقاله منتشر شد و آشوب نیز بپاشد. حتی زمانی که شمار تظاهرات و تظاهر کنندگان رو به افزایش داشت، شاه بی هیچ دلیلِ خردپذیری از صدام حسین خواست که خمینی را که در حومه نجف در کُنجی نشسته بود و دسترسی به او آسان نبود، از عراق بیرون کند. صدام چنان کرد. خمینی به فرانسه رفت و کانون توجه رسانه های جهان شد و دسترسی به او برای همگان آسان. او نیز پروژه ی خود را بیش و پیش از گذشته به پیش برد. شاه رفت و خمینی آمد و به قدرت رسید. به نوشته جان سیمپسون، اندرسون نیز مانند همه نویسدگان امریکایی که درباره انقلاب ایران نوشته اند، در کتابِ خود بر روابط ایران و امریکا پرداخته است و به عواملِ دیگر، کمتر بها داده است. البته او برای نوشتن این کتاب، با فرح پهلوی گفتگو کرده است. به نوشته ی اندرسون، فرح می دانست در ایران چه می گذشت، اما ناتوان از تاثیر گذاری برهمسرِ خود در پیش گیری آنچه روی داد، بود. جان سیمپسون در پایان بررسی خود نوشته است: از خاورمیانه تا جنگ در اوکراین، جهان همچنان شاهدِ پس لرزهای فروافتادن شاه از اریکه ی قدرت است. این چگونگی آدم را وسوسه می کند که بگوید چون این ریچارد دوم - یعنی محمدرضا شاه- نمی توانست دست از دخالت های بیجای خود در اموری که باید دست نخورده می ماندند، بردارد، این تراژدی پدید آمد. تراژدی ای که دامنه آن فراگیرتر از حکومت پهلوی بود.
Post a Comment Sunday, July 20, 2025یورش های ناگهانی امپراتوری های جهانخوارغربی مانندِ پرتغال و اسپانیا از سده ی پانزدهم میلادی و سپس دامن گستری حکومت های انگلیس، فرانسه و هلند و سپس تر امریکا و روسیه در سده ی بیستم، برای نخستین بار در تاریخ، جهانیان را به دو گونه انسان: کانونی و پیرامونی بخش بندی کرد. استعمارگران اروپایی، اروپا را کانون جهان نوین می پنداشتند و دیگر سرزمین ها را پیرامونِ آن کانون. این بخش بندی را انقلاب صنعتی اروپا که در پی ساختن جهانی نو بود، بیش از پیش پیکرمند تر و باورپذیرتر کرد. غربیان براین باور بودند که سونامی بزرگی بنام خیزش روشنگری که چشم انداز آنان را دگرگون کرد و آن ها را وادار به بازتعریف خود و جهان و پیوندِ میان این دو کرد، رویدادی غربی بود که بوسیله غربیان، برای مردمان کشورهای غربی و در راستای "پیشرفت" و بهزیستی آنان و بهسازی ریستومشان شکل گرفته بود. رویدادی که مردمان سرزمین های دیگر، نه با بنیادهای آن آشنا بودند و نه هیچ دستی در ببار نشاندن آن داشتند. اگرچه موادِ خام بسیاری از برساخته های صنعتی غربی، از آغاز انقلاب صنعتی تاکنون، از سرزمین های پیرامونی به حوزه ی کانونی آورده شده است، اما پیرامونیان حتی آزادنه دستی در این چگونگی نداشته اند و ای بسا که بسیاری از مواد کانی آن سرزمین ها، با زور و بی بها به کشورهای غربی صادر می شده است. همین امروز نیز بسیاری از قراردادهای صادرات مواد کانی، از فرآورده های نفتی گرفته تا فلزاتِ گرانبها، با نیرنگ و زور و زر بسته می شود و سود آن ها در پیوندهای هزارتوی بانک جهانی و پیمان نامه ها و پروتکل های بارزگانی به حساب هایی در بانک های بزرگ غربی واریز می شود. ساختارهای نهادینه شده ی بازرگانی و اقتصادی مانندِ شیوه ی خیزو ریز سرمایه و بانک و بیمه و تولید و توزیع و پخش و فروش در جهان به گونه ای ست که با آن که ثروت های طبیعی و زیستومی بسیاری از کشورهای پیرامونی سده هاست که به شیوه ی قانونی فروخته می شود، اما آن کشورها هماره به بانک جهانی و بنگاه های مالی کشورهای غربی بدهکارند. یعنی که این ثروت ها به شیوه ی به ظاهر قانونی، غارت می شود. این گونه است که این کشورها اکنون سده هاست که کشورهای "درحالِ توسعه" خوانده می شوند و مردمان آن ها در نگاه غریبان، "جهان سومی" پنداشته می شوند. این برچست ها، مردمان کشورهای پیرامونی را "خوار" کرده است و آنان را برروی نردبانِ رده بندی انسان کنونی، در پله های زیرِ مردم کشورهای کانونی جا داده است. خواری پیرامونی یا جهان سومی بودن، تنها برای نداشتن دولت های دموکراتیک، نهادهای مدرنِ مدنی، تهیدستی مردمان، بی قانونی و نداشتن ثبات سیاسی نیست، بلکه بخاطر برچسبِ سیاسی "جهان سومی" داشتن، بمعنای انسانی فرودست، ناآگاه، حاشیه نشین و بی خبر از رویدادها و روندهای جهان مدرن است. انسانی که از زمان آشنایی خود با فرهنگ و تمدن غربی با بُحران هویت روبرو شده است و نه بدرستی می داند که کیست و نه چه جایگاهی در جهان کنونی دارد. این انسان در پنداره ی غربی ها، آموزش و پرورشی دیمی دارد و خویی جنگلی و زیستی طبیعی و طبیعتی یویو مانند و ناپایدار و پیش بینی ناپذیر و خطرناک! بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان و نویسندگان غربی، تا سده ی 20 میلادی می گفتند و می نوشتند که اگرچه مردمان مستعمره ها در افریقا وآسیا ریختی انسانی دارند، اما چون جهان را به گونه ی دیگری تجربه می کنند و طبیعتی افسون گرا و افسانه باور و خرافی دارند، عواطف و احساساتشان مانند غربیان نیست و آنچه برآنان می گذرد را سلطه ی بیگانه و بهره کشی ظالمانه نمی دانند. آنان در پیوند با زیستبوم های دشوار و فرهنگِ افسانه باور و سنّت های کهن- بیخ و خُلق و خُوی جنگلی یا کویری ای که دارند، هرگز نتوانسته اند که بر نردبان کمال، همانند غربیان به "کمال انسانی" دست یابند! برای نمونه، می توان در این راستا به نام های دو فیلسوف بزرگ غربی:ایمانوئل کانت و فردریش هگل اشاره کرد. زاده شدن در سرزمینی که بخشی از جهان سوم خوانده می شود، آمدن به جهانی ست که بیگانگان، پیشاپیش جایگاه آن را در پیوند با کانون قدرت ونظم جهانی شناسایی و نام گذاری کرده اند. این یعنی هر کودکی که در آن سرزمین زاده می شود، از آغاز به جهانی می آید که ازآن او نیست. جهانی که با خشم و خشونت و خونریزی، نظمی ناراست و نابرابر و ناهماهنگ بخود گرفته است و میلیاردها نفر را بی که بخواهند و یا بدانند، پیش از آمدن به جهان، با انگ "جهان سومی" ، محکوم به جایگاهی فرودست و زیستی دیمی و تاریخی بحرانی می کند. جهان سومی یعنی انسانی کم بها و گاه بی بها که همیشه و در همه جا به او با دیده ی تردید می نگرند. انسانی که همیشه باید بی گناهی خود را به شیوه های گوناگون نشان دهد. یعنی داشتن گذرنامه ای که با آن به دشواری می توان از جایی به جاهای دیگر گذر کرد. یعنی انسانی که وجودش مسئله ساز پنداشته می شود و حضورش نگران کننده وخطرناک! اگرچه پنداره ی دیگر انگاری که غربیان را سرآمدِ مردمان جهان می انگارد، رازی پنهان پنداشته می شود که تنها فاشیست ها و تندروان افراطی پرچمداران آن هستند و آشکارا درباره اش سخن می گویند و می نویسند، اما بازتاب های آن از آغاز یورش های استثماری تاکنون در همه ی رویدادها و روندهای سیاسی و ستیزها و نبردهای بزرگ مانند؛ دو جنگ جهانی و نیز خیزش های آزادی خواهی و استقلال طلبی و ناسیونالستی دیده شده است. نمونه ی زنده ی این چگونگی، آتش افروزی و درنده خویی ارتش اسرائیل در خاورمیانه ، بویژه با مردمان فلسطین، سوریه و ایران است. این شیوه از ددمنشی که جهان را به شگفتی واداشته است، بربنیاد این پیش پنداره استوار است که جانِ مردمان آن کشورها بی بهاست و ریشه کن کردنشان، شکلی از زیستبوم زدایی از آفت های زیستی! خواری جهان سومی بودن را در این پیشنهاد ترامپ که می خواهد فلسطینی ها را ازغزه بروبد و بر روی خاک آن شهر که آرامگاه هزاران هزار فلسطینی آزادی خواه است، عشرتکده ای با هتل ها و کازینوهای سوپرلوکس بسازد و آنجا را "مونت کارلو"ی خاورمیانه بنامد، می توان دید. این خواری را همچنین در خواهش و التماس برخی از ایرانیان از حکومت های امریکا و اسرائیل برای حمله به ایران و دل سپاری برخی از دریوزگانِ سیاسی به "حمله ی نجات بخش اسرائیل" می توان دید. خواری جهان سومی بودن را در هارت و پورت های پوچ سردمداران حکومت آخوندی و شکست شرم آور آنان و نیز در آسمانِ بی در و پیکر ایران و کارخانه مونتاژ پهپادهای اسرائیلی در خاک ایران و در وحشتِ گویندگان تلویزیون های ایران و سوریه، در هنگام بمباران پس زمینه ی برنامه ی زنده می توان دید. این خواری را در این که در سراسر کشورهایی که جهان سوم خوانده می شود، حتی یک دولتِ دموکراتیک نمی توان یافت نیز می توان دید. هم نیز در لشکر فزاینده ی گرسنگان و به ستوه آمدگانی که در پشتِ مرزهای کشورهای اروپایی، گاه برای سال ها، اطراق می کنند، می توان دید. این خواری برای بسیاری از این آوره گان، گاه پس از ماه ها و گاه سال ها زندگی کردن در کشور مقصد معنا می شود، زیرا در می یابند که گذشته از گذرنامه و ملیّت شان، رنگِ پوست، لهجه، جهان نگری، مذهب و برخی از رفتارها، کردارها و باورهایشان نیز، برایشان درد سر ساز و دست و پاگیر می شود. پذیرش خواری جهان سومی بودن، زخمی روانفرسا می شود و مانند خوره بجان انسان دانای پیرامونی می افتد. زخمی که برای آنان که در کشورهای غربی زندگی می کنند، بزرگتر و روانگزاتر و جانفرساتر است. Post a Comment Saturday, July 05, 2025آنکه می گفتند می آید، نتانیاهو نبود مثل این یابو نبود و اهل های و هو نبود
او می آمد تا که عدل و داد با خود آورد این جنایتکارِ جز آدم کَشی سگ-خو نبود
خیل مشتاقان خود را پاک خیط و پیت کرد چونکه انگار اهلِ از جاکندن و جارو نبود گرچه با خود موشک و بمب و فلان آورد و ریخت در بساطش تاج و تخت و جعبه ی جادو نبود
ماستمال از آب در آمد پی آن هارت و پورت عاشقان گفتند: "لابد این نتانیاهو نبود."
یک نفر گفت: "ایهالناس این طرف قلابی
است." عده ای گفتند: نه، این کار، کارِ او نبود
هموطن، چشم امید از دیگران باید برید چون که آزادی و آبادی نمی شاید خرید
" کس نخارد پشتِ تو، جزناخنِ
انگشت تو" خیز و با فریاد آزادی، گره کن مشتتو
خیز و با توش و توان خویش، بگشا راه را خیز و رسوا کن نتایاهو و شیخ و شاه را
خیز و دشمن را بدست خویش، تار و مار کن دوستان را سربلند و دشمنان را خوار کن Post a Comment Thursday, June 26, 2025اسلام سیاسی را امریکایی ها ساختند و بعنوان بخشی از برنامه ضد کمونیستی در نیمه دوم سده بیستم میلادی به خاورمیانه آوردند. مرادم از اسلام سیاسی، گونه ای از اسلام است که چشم اندازش از جهان پس از مرگ، به جهانِ زندگان کشیده شد و پیروان اش بجای پرداختن به اصول و فروع دین و شب اول قبر و برزخ و دوزخ و آمرزش و گفتمان هایی از این دست، به روز و روزگار این جهانی خود پرداختند و دین و مذهب خود را با دین ها و آئین ها و ایدولوژی های زمان برانداز و مقایسه کردند. در ایران، اسلام سیاسی کوشید تا نگاه مومنان را از آسمان به زمین آورد و آنان را سنگربانانِ مبارزه با کمونیسم کند تا از پیشروی کمونیسم روسی بسوی آب های گرم خلیج فارس جلوگیری کنند. تا پیش از چگونگی، مذهب وسیله ی گذر از این جهان ناپایدار، بسوی سعادت پایدارِ اخروی پنداشته می شد.
حکومت اسلامی ایران، بازتاب این برنامه ی جنگ
سردِ آمریکا با شوروی بود که از نیمه دوم سده بیستم میلادی در ایران آغاز شده بود.
اکنون که روزگار دیگر شده است و اسلام سیاسی خطری برای اهداف راهبردی اسرائیل در
خاورمیانه پنداشته می شود، امریکایی ها آمده اند تا منطقه را از وجود اسلامیست های
سیاست کار پاکسازی کنند. این واگویه ی زبانزد که: خودشان آوردند و خودشان هم می
برند" اکنون بار دیگر در یادها زنده شده است و بازگفت می شود. سیاست در ایران و برخی دیگر از کشورهای
خاورمیانه در سده ی گذشته، پیرو نیازهای استراتژیک کشورهای غربی، بویژه امریکا
بود. با آغازِ جنگ سرد، پس از جنگ جهانی دوم، امریکایی ها ایران را کشوری مذهبی می
خواستند تا بتوانند از گسترش نفوذ شوروی جلوگیری کنند. از اینرو، در دوران پهلوی
دوم که "شاه اسلام پناه" خوانده می شد، اسلام در ایران با کمک
حکومت، جان تازه ای گرفت و حکومت کوشید تا آن را با هویّت و ملیّت ایرانی پیوند دهد.
شعارِ "خدا، شاه، میهن" همیشه و در همه جا از کتاب های درسی گرفته تا
آگهی های اداری و جشن های حکومتی دیده و شنیده می شد. شاه نه تنها آخوندهایی را که
پدرش تارومار کرده بود، به شهرهای بزرگ بازگرداند و به بزرگذاشت بسیاری از آنان
پرداخت، بلکه دست آنان را در برپایی حوزه های اسلامی و ساختن مسجد و حسینه و
بازسازی امامزاده ها و نیایشگاه ها و کتابفروشی های مذهبی و نشریات و مجالس روضه خوانی
و مداحی و هیئت های سینه زنی و زنجیز زنی و تغزیه خوانی و دیگر آئین های مذهبی باز
گذاشت. او خود در ماه محرم بانی روضه خوانی می شد و در شب عاشورا سیاه پوش، به
مجلس "عزای حسینی" در مسجد سپهسالار می روفت. شاه هم قران چاپ کرد و هم
به زیارت حج و عتبات می رفت و هم در هنگام سفر، از امام جمعه تهران می خواست که
دعای سفر برای رفع بلا در گوشش بخواند. یکبار در فرودگاه مهرآباد، امام جمعه تهران
از این که شاه جلیقه ی ضدگلوله نپوشیده بود، اظهار نگرانی کرده بود و شاه در پاسخ
او گفته بود: جای نگرانی نیست. قرآن در جیب ام دارم.
سیاست امریکا در آن زمان، ایرانِ اسلامی را خندقی میان شوروی
کمونیستی و آب های گرم خلیج فارس می دانست.
پایاندادِ این سیاست، حکومت اسلامی به سرگرگی خمینی شد. از این چشم انداز
شالوده ی سیاسی حکومت اسلامی ایران را می توان امریکایی خواند، زیرا تا پیش از
هرگز هیچ آخوندی نه هوای شاه شدن کرده بود و نه می توانست چنان اندیشه ای را به
ذهن خود راه دهد. اسلامی که در سده ی بیستم میلادی در خاورمیانه به دایره قدرت
وارد شد، دو شاخه داشت: یکی اسلام شیعی به سرکردگی خمینی و دیگر اسلام سُنّی که
اخوان المسلمین در مصر پرچمدار آن بودند. البته پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی،
هواداران این دوگونه اسلام سیاسی، کم کم روش و منشی ضد امپریالیستی بخود گرفتند و
چشم انداز سیاسی آنان، مبارزه با فرهنگ و تمدن غربی در راستای پاکسازی سرزمین های
اسلامی از "کفار غربی" و بیرون راندن یهودیان از سرزمین فلسطین شد.
بازتاب این دگرگونی، پیدایش حکومت های خمینی، طالبان، داعش، حوثی و شکل گیری گروه
ها و گروهک های مذهبی مانند الشباب و بوکوحرام بود.
امریکایی ها در چندسال گذشته، بسیاری از این
حکومت ها و گروه ها و گروهک ها را یا مانند حکومت طالبان خودی و دست آموز کرده اند
و یا نابود. اینک نوبت به آخرین و
بزرگترین گروه، یعنی حکومت اسلامی ایران رسیده است. البته از نگاه لابی های افراطی
صهیونیستی، کشورهای دیگری مانندِ ترکیه و پاکستان و عربستان سعودی نیز باید در دهه
های آینده برای هموار کردن برنامه های راهبردی آنان ویران و نابود شوند. اگرچه حکومت های ترکیه و پاکستان و عربستان
سعودی از این برنامه آگاه اند، اما انگارخامنه ای و ایل و آل اش، با خوش خیالی
ابلهانه ی ویژه ی آخوندهای روستایی، در دهه های گذشته در زمین صهیونیست ها بازی
کرده اند. سردمداران ترکیه سال هاست دریافته اند که حکومت اسرائیل در پی یافتن
رخنه های سیاسی و اجتماعی برای نفوذ در آن کشور برای ایجاد هرج و مرج و نابسامانی
در راستای تجزیه ترکیه است. سعودی ها هم با این ادعا که اگر عربستان سعودی با پشتیبانی امریکا به سوئیسِ خاورمیانه تبدیل شود، نمایشگاه خوبی برای نشان دادن سیستم لیبرال دموکراسی غربی در جهان اسلام خواهد بود. یعنی هرساله میلیون ها زایری که برای انجام ناسکِ حج به مکه ومدینه می آیند، با چشمان خود می بینند که دوستی این کشور با امریکا، چه میزانی از رفاه و پیشرفت برایشان به ارمغان آورده است. آنگاه از خود می پرسند که براستی چرا ما مسلمانان باید با دستاوردهای فرهنگ غربی مخالف باشیم؟ چرا حکومت های کشورهای اسلامی باید شعار "مرگ بر امریکا" بدهند؟ چرا ما باید فریب دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای خود را بخوریم با ارزش های فرهنگ غریبی مخالفت کنیم؟ با این منطق، سعودی ها می خواهند کانون قدرت در امریکا را متقاعد کنند که حکومت سعودی، نقش استراتژیک ویژه ای در جهان اسلام دارد که باید آن را تا جاودان در شکل کنونی اش، در هر نقشه ای که برای آینده ی خاورمیانه کشیده می شود، نگاه داشت. البته تجربه جنگِ ضربتی اسرائیل با ایران نشان داد که با بمباران هوایی نمی توان خیزش مردمی بپا کرد و حکومت کشوری را تغییر داد. نکته دیگر در این راستا این است که ارتش اسرائیل هنوز با هیچ ارتش حرفه ای ورزیده و توانمندی رویارو نشده است. اگر این ارتش روزی و یا شبی در برابر ارتش ترکیه یا پاکستان آتش افروزی کند، توانِ هماوردی آن آشکار خواهد شد. Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 December 2024 January 2025 February 2025 March 2025 April 2025 May 2025 June 2025 July 2025 August 2025 |